«سیدالشهدا» لقب کدام شهید دفاع مقدس بود؟
تاریخ انتشار: ۵ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۲۵۴۷۴۷
به گزارش خبرگزاری برنا؛ عملیات خیبر صحنه استقامت و دلاوری جوانان زیادی در جبهه اسلام بود، آنان که در خون خویش غلتیدند و قدمی پا پس نکشیدند تا دشمن نتواند به خاک کشور دست درازی کند، در این عملیات فرماندهان بزرگی چون حسین خرازی، ابراهیم همت، احمد کاظمی، مهدی باکری، حمید باکری، مهدی زینالدین، کریم نصر و دهها تن از سایر فرماندهان شجاع و دلیر سپاه اسلام به همراه رزمندگان قوای دشمن را دهها بار در مراحل مختلف شکست دادند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سیدالشهدای جبهه های حق علیه باطل
سردار محسن رضایی شنیدن خبر شهادت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) را اینگونه روایت می کند: خبر را از بیسیم شنیدم. حتی اگر استراحت هم می کردم، می گذاشتم بیسیم روشن باشد تا بفهمم چه اتفاقی دارد می افتد. من اصلا با صدای بچه ها می خوابیدم و بیدار می شدم. همیشه صدای آن ها توی گوشم بود. شنیدم حاج همت طوریاش شده. سریع رفتم روی بیسیم، با فرمانده قرارگاه جزیره تماس گرفتم. گفتم: حاجی چطور است؟ سریع وضعش را بگو. گفت: طوری نشده، فقط زخمی است. گفتم: اینطوری نمی خواهم، سریع می روی می بینی، مطمئن که شدی میآیی راستش را به من میگویی.
رفت و برگشت. گفت: گفتنی نیست. اصرار کردم، گفت: حاجی شهید شده. نتوانستم بایستم، نشستم. نبودن و رفتن حاج همت و خیلی های دیگر و آن پاتک ها، رمق برایم نگذاشت. وقتی کنار هم بودیم احساس قدرت می کردیم. ولی تا یکی می رفت، احساس نقصان و کمبود می آمد سراغمان.
عراقی ها حتی جشن گرفتند. توی مجلههایشان یا رادیو و تلویزیون هایشان اعلام کردند که فرمانده یکی از لشکرهای قوی ایران را کشته اند. اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سیدالشهدا» دادند در همین خیبر و برای حاج همت بود. بالاخره هر جنگی ادبیات خاص خودش را دارد.
شهید احمد کاظمی از آخرین لحظات زندگی همت اینگونه روایت می کند:
همت بدجوری توی خودش بود. آن روز آمده بود پیش من، توی همان قرارگاه فرماندهی ام، سنگری از چند تکه الوار و گونی نزدیک خط مقدم. داشتیم باهم حرف می زدیم که یک خمپاره آمد خورد به سنگر. ابراهیم فقط گفت: «بر محمد و آل محمد صلوات» و ساکت شد. انگار نه انگار که خمپاره خورده آنجا. همینطور نگاهش می کردم که چرا اینقدر خونسرد شده؟ این ابراهیم، ابراهیم همیشگی نیست.
ردش را همیشه می زدم که کجاست؟ تا عصر روز سوم تثبیت جزیره. از قاسم سلیمانی جدا شدم، رفتم جایی و برگشتم. دیدم قاسم توی خودش است. گفتم چی شده قاسم؟ گفت: ابراهیم اینجا بود. گفتم: کو پس؟ رفت؟ نگاهم کرد. همینطور زل زده بود توی چشم هایم و نگاهم می کرد. بعد نشست. دیگر نگاهم نمی کرد. گفت: همین الان آمد با من حرف زد. باورت می شود؟
روایت سردار سلیمانی از آخرین لحظات در کنار همت بودن
قاسم سلیمانی روایت کوتاهی از شهادت محمد ابراهیم همت دارد، او گفته است: حمید باکری آن طرف پل شهیطاط شهید شده بود. مهدی خم به ابرو نمی آورد. حمید با این که برادر کوچک مهدی بود بسیار احترام بزرگش را داشت و همواره او را آقا مهدی می نامید. در این زمان ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) من در جزیره جنوبی (جزیره مینو) در یک سنگر لشکر مستقر بودیم. عباس کریمی هم در خط بود. او با سنگر تماس گرفت و تقاضای نیرو کرد. همت در این حین از من پرسید می توانی 45 نفر نیرو به من قرض بدهی؟ من هم به فرمانده گردانی گفتم که یک گردان نیرو در اختیار همت قرار بدهد. همت به همراه نیروهایی که در اختیار داشت به خط مقدم رفت و به شهادت رسید. تا یکی 2 ساعت کسی نمی دانست او شهید شده است.
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: جنگ دفاع مقدس عاشورا محسن رضایی معاون
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۲۵۴۷۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اسارت مظلومترین حوزه دفاع مقدس است
به گزارش خبرگزاری مهر، چهارده عنوان از تازههای نشر پیام آزادگان، ناشر تخصصی آزادگان و اسرای دفاع مقدس، همچون «کهکشان بینشان»، «دخترکی لبه پنجره» و «تنهایی زیبا» امروز چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت در اولین روز و اولین ساعات برپایی سی و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی رونمایی شد.
در ابتدای این مراسم فرزانه قلعهقوند معاون پژوهشی نشر پیام آزادگان گفت: حوزه اسارت مظلومترین حوزه دفاع مقدس است. امسال با انتشار ۱۹ اثر جدید، سال پرباری را آغاز کردهایم. ما بهطور تخصصی در حیطه آزادگان و اسرا کار میکنیم که یکی از نیازهای روز جامعه است. همه مسائل مربوط به دفاع مقدس شریف و باارزش است؛ اما حس میکنم در شرایطی زندگی میکنیم که بیش از هر بخش از بخشهای دفاع مقدس، نیاز داریم بخش اسارت را به جامعه معرفی کنیم؛ زیرا در نهایت محرومیت و محاصره به سر میبریم و با تنگناها و تحریمهای زیادی روبهرو هستیم.
وی افزود: «زمستان میگذرد» خاطرات خودنوشت سید محمدعلی بصری از روزشمار اسارت است. «کنارهای جنوب» خاطرات مرحوم سید ابراهیم ظهوری است که سید حسن نوری، معروف به زیدالله که خود نیز آزاده است، آن را نگاشته است. «قافله زیبایی» مجموعه شعر با محوریت اهل بیت (ع) به خصوص حضرت زینب است. «کهکشان بینشان» اثر سید محمد ابوترابی، مجموعه شعری با محوریت سید آزادگان، حجتالاسلام ابوترابی سروده شده است. «عمو علاءالدین» نیز واکاوی و تحلیل و رمزنگاری نامههای دوران اسارت به قلم سید جمالالدین زهرایی است.
معاون پژوهشی نشر پیام آزادگان گفت: سه کتاب دیگر با محوریت همسران آزادگان است. «تنهایی زیبا» نوشته فهیمه عبدلی، خاطرات زیبا توان همسر آزاده علی گوهرممیز است. «دخترکی لبه پنجره»، نوشته مریم ماهی خاطرات لیلان محمدی همسر آزاده قربان جدیدی شیخحسن را در برمی گیرد. «ترکشهای زردآلو» نوشته حمیده سلطانی به خاطرات فاطمه مسعود همسر آزاده یعقوبهمراهی کوزهکنانی پرداخته است. «خبرگزاری دیگپرس»، نوشته رضا خوبنژاد نیز درباره آزادگان مفقودی است که در آشپزخانه اردوگاه اخبار را رد و بدل میکردند. کتاب «سبک زندگی آزادگان» هم هدفش معرفی الگو به جامعه است. «عبور از شیشههای شکسته» نیز خاطرات خودنگاشت روحانی آزاده سید حسن میرسید است که جزو رهبران اردوگاه بوده است.
مهرداد فردوسیان آزاده پیشکسوت و نویسنده «جواهری در گونی» که در نوجوانی به اسارت حزب بعث گرفته شد، در ادامه این مراسم درباره این کتاب گفت: سال ۱۳۶۱ به اسارت گرفته شدم و هشت و سال و نیم در اسارت بودم. درباره اسارت کتابهای زیادی خوانده بودم؛ با این حال، حس میکردم مسائلی در اسارت وجود داشته که در این کتابها کمرنگ دنبال شده است؛ به همین دلیل این اثر را نوشتم. برای مثال، وقتی ما را برای کتک زدن از آسایشگاه بیرون میبردند، زجر و ناراحتی دوستان داخل آسایشگاه در کتابها توصیف نشده بود.
وی افزود: در اسارت جو یکنواخت و کسلکنندهای حاکم بود. برای رفع این یکنواختی برنامههایی همچون تئاتر طراحی و با تمام محدودیتها اجرا میکردیم. اولین تئاتری که اجرا کردم، مربوط به روزی بود که چند نفر از بچهها را از شکنجه بازگرداندند و روحیه بچهها خیلی ضعیف بود. به همین دلیل، به فکر یک اجرای عروسکی افتادم. یک پتو رویم انداختم و با امکانات ساده آسایشگاه یک تئاتر اجرا کردم و بچهها بسیار سرگرم شدند.
امیر محمد عباسنژاد نویسنده «حمله گرگها» از سخنرانان دیگر این مراسم با اشاره به اینکه این ششمین کتاب من درباره ادبیات اسارت است، گفت: ادبیات اسارت انسانیترین بخش ادبیات جنگ است؛ زیرا مواجهه انسانها با یکدیگر است. کتاب «حمله گرگها» خاطرات علی شطنیسانی، از افسران ارتش است که در ۲۷ مهر ۱۳۵۹ در جبهه جنوب به اسارت گرفته شد. در روایتهای این کتاب به لایههای پنهان اسارت پرداختهام. ادبیات مقاومت دو عنصر دارد؛ مبارزه با چیزهای ناپسند که زندگی شریف انسان را تحتالشعاع قرار داده و تابآوری در برابر اعمال قدرتهای نامشروع که هر دو عنصر را در خاطرات اسرا میبینیم.
حمید احمدینیا راوی کتاب «آهوی گمشده» که از اسرای مفقودالاثری هم بوده است، گفت: داستانهای من در این کتاب در برابر داستانهای ایثاگران دیگر ناچیز است. تأکید رهبر معظم انقلاب مبنی بر ثبت خاطرات شفاهی ایثارگران مرا وادار کرد که خاطراتم را بیان کنم. این کتاب از دوران کودکی تا زمان آزادی مرا شامل میشود و داستانهای جذابی دارد. من چون مفقود و جزو اسرای ثبتنشده بودم، یک سال در زندانهای الرشید و دو سال و نیم در اردوگاه تکریت ۱۱ بودم که یکی از مخوفترین اردگاههای آن دوران بود؛ چون همه اسرایش از بچههای مفقود بودند.
زهره علیعسگری نویسنده کتاب «آهوی گمشده» در پایان این مراسم گفت: باید از نعمتی به نام انقلاب اسلامی قدردانی کرد که بعد از قرنها تاریخنویسی را از سلاطین گرفت و به دست مردم داد. من خودم را جزو مردم میدانم. این فرصت تاریخنگاری را مردم نباید از دست بدهند. این کتاب از این جهت جالب است که جوانی شانزدهساله صبر میکند تا به سن قانونی برسد و بهطور قانونی به جبهه برود. او وقتی وارد خاک عراق میشود، در شرایطی عجیب و خواندنی به اسارت گرفته شده و به عنوان مفقود ثبت میشود.
وی افزود: همیشه از دلاوری اسرا گفته میشود؛ اما از خطراتی که اسرای کمسن را تهدید میکرد، کمتر گفته شده است. در ابتدای داستان، با ایشان در دوره انقلاب مواجه میشویم که در مدرسه به عنوان بازیگر تئاتر انتخاب میشود و زمینههای شهرت برایش فراهم میشود. تئاتری کار میکنند به نام «آهوی کوچولو» که ایشان نقش یک آهو را بازی میکرد. نامگذاری کتاب به ماجرای آن تئاتر بازمیگردد که با سرگذشت راوی نیز متناسب است.
کد خبر 6100677 الناز رحمت نژاد